شایناشاینا، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره
شمیمشمیم، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

عشق مامان و بابا

آبله مرغان

شاینا در شب یلدای سال 92 آبله مرغان رو از مهدکودک خودش کادو گرفت.... طفلکی اینقد اذیت میشه.... دونه هاش درد داره... تب میکنه.... بی قراری میکنه.... ولی از یک لحاظ بهتر که الان تو کوچکی گرفتش و گرنه تو بزرگی ظاهراً سخت تره... انشالله زود زود خوب بشی گلم... فدای تو بشم مامانی من
3 دی 1392

عمر مامان و بابا

دختر گل من بعد از دقیقاً یک هفته (سه شنبه هفته قبل تا امروز سه شنبه) بالاخره یک کم سر حال شد. طفلکی شاینا جون تو این هفته به خاطر تب خیلی شدید از بس استامینوفن خورد و شیاف براش گذاشتیم خسته شده بود این اخریا موقع قطره دادن دهنشو محکم می بست و اصلا باز نمیکرد... هر دفعه هم میخواستم پوشکشو عوض کنم فکر میکرد میخوام براش شیاف بذارم جیغ می کشید .... حالا خدا رو شکر خیلی بهتر شده... خدااااااااااایا شکرت.. ممنونم از بابت این هدیه آسمونی که شیرینی زندگی ما رو چند برابر کرده                             ...
26 مهر 1390

تب 40 درجه

دیروز ظهر ساعت ١٣ شاینا جونو بردیم دکتر. بخاطر تب زیادی که از شب قبل داشت.. تو مطب، منشی دست زد بهش گفت این چقدر داغه.. درجه تب براش گذاشت و گفت ٤٠ درجه است... خیلی خیلی نگران بودم. فقط گریه نمیکردم. بغض گلومو گرفته بود. تا نوبتمون شد ساعت ١٥ شد دکتر گفت احتمال داره عفونت اداراریه.. آزمایش براش نوشت و مقداری دارو داد.. امروز صبح قراره بابایی آزمایشتو ببره آزمایشگاه تا عصر ببینیم نتیجش چه میشه... انشا... که مشکلی نباشه مامان گلم . فدااااااااای تو بشم من. این روزا اصلا شیطونی نمیکنی.. اصلا شیرین زبونی نمیکنی... اصلا نمیخندی.... ماااااااامانی من تو رو خدا یک کم بخند یک کم شیطونی کن... فقط و فقط می چسبی به من یا بابایی و میگی بلغ بلغ ...
24 مهر 1390

نگرانی برای تب شدید

دیشب بازم شاینا تب بالایی داشت. از دیروز ظهر که یک تیکه گوشت خورده بود. دیگه هیچی نخورد تا شب. شب براش سیب زمینی سرخ کرده و تخم مرغ و سوپ درست کردم. اما هیچی نخورد. من و باباش خیلی خیلی نگرانش هستیم. بطوری که من وباباشم از اشتها انداخته و دپرس هستیم.... خداکنه هر چه سریعتر خوب بشه... الهی که هیچ بچه ای مریض نباشه... ...
23 مهر 1390

تب شدید

دیشب و پریشب شاینا جون تب خیلی شدیدی کرد. پریشب که تب شدید کرد بردیمش دکتر گفت تا فردا اگه علایم سرماخوردگی مشاهده نشد مربوط به عفونت ادراریه. اون شب شاینا تو تب داشت میسوخت . الهی مامان براش بمیره. دکتر گفت تا صبح هر ٤ ساعت مرتب بهش قطره استامینوفن بدین. طفلکی باباییت اون شب تا ٤ صبح بالاسرت بیدار بود. (یادت باشه قدر بابایی تو حتما بدونی.. خیلی برات زحمت کشیده) خیلی شب بدی بود. تب بالا بهمراه تب و لرز... اصلا نمیتونستیم برات کاری انجام بدیم.... خدایا هیچ بچه ای مریض نشه.. هیچ بچه ای که دل پدر و مادر سوراخ سوراخ میشه.
11 مهر 1390

یک شب بد

دیشب بعد از افطار رفتیم خونه مادربزرگ که ازشون خبری بگیریم چون یک غده روی سرشون بوده که عملش کردن. اونجا که رسیدیم یکهو دیدم بالا آوردی. مات ومبهوت موندم. بعد از چند دقیقه ای دوباره بالا آوردی. خیلی نگران شدم. باباییت هم رفته باشگاه تماشای فوتبال جام رمضان. به بابات زنگ زدم گفتم شما بهش چیزی دادی که بهش نساخته؟ گفت:نه.... چطورمگه؟؟؟ گفتم دوبار هست که بالا میاره. دیدم 10 دقیقه نگذشت که باباییت اومد.البته نیمساعتی پیشت بود ولی دوباره رفت باشگاه ... باز خوبه خاله عادله و خاله زهرا بودن وگرنه من که دیگه خیلی دست و پامو گم کرده بودم. شاید ساده بنظر بیاد ولی برای یک مادر اونم برای اولین بار تورو با این وضع دیدن واقعا جای نگران...
6 شهريور 1390

شاینا جون سرماخوده عجیب

شاینا جونم یک چند روزیه سرما خورده. آخه تو فصل بهار روزا گرم و شبا سرده. شاینا خانوم شبا که میخوابه همش پتو رو پس میزنه .یا تو ماشین که می شینه عرق داره شیشه ها رو می دیم پایین یا کولر رو روشن می کنیم سرما میخوره. .اااااااخ دختر گلم سرما خورده و حال نداره..... دیروز صبح عزیز جون و بابایی و خاله عاطفه دخترمو بردن دکتر... دکتر هم ٢ تا شربت و یک قطره هم برای بینی ش داده. و گفته براش دستگاه بخور رو هم روشن کنین. حالا از دیروز بابایی براش دستگاه بخور رو روشن میکنه تا انشاا... دختر گلم زود زود خوب بشه .... ...
11 خرداد 1390

شاینا جون سرما خورده

یکی دو روزه شاینا جون حسابی سرما خورده و آب بینی ش آویزونه. عزیز جونش میگه دیروز خیلی بی قراری می کرده  و همش دوست داشته بغلش کنن.آخه سرماخوردگیش همراه شده با دندون درآوردنش.  ایشا... زود زود خوب بشی. 
2 خرداد 1390