شایناشاینا، تا این لحظه: 14 سال و 26 روز سن داره
شمیمشمیم، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

عشق مامان و بابا

اولین سفر مامانی و شاینا اما بدون بابایی

تعطیلات عید سال 1392 تا 4 که با هم بودیم اما عصر چهارم عید بابایی و عموتقی و عمو مهدی و عمو جواد با هم رفتن سفر چابهار... و دیگه من و شاینا تنها شدیم. فردا عصر باباجون مشهدی که روز اول عید با عمه زهره آمده بود گفت حاضر شین بریم مشهد. من هم تو معذوریت قرار گرفتم چون بابا جون بخاطر ما آمده بود بیرجند که با ما برگرده مشهد ولی وقتی بابایی رفت چابهار نمی تونستیم باباجون رو با اتوبوس بفرستیم مشهد. خلاصه اینکه من و شاینا هم چمدون رو چیدیم تا با باباجون بریم مشهد. عصر پنجم رفتیم و تا دهم یازدهم مشهد بودیم. خوب بود بد نبود. در کنار همه خوبی ها و بدی ها گذشت. ولی مسافرت بدون بابایی اصلا اصلا فایده نداره... البته وقتی روز دوازدهم که ما از مشهد...
17 فروردين 1392

اولین روز مهد کودک رفتن شاینا جون

شاینا روز 9 بهمن 1391 در 2 سال و 9 ماه و 9 روزگی اولین روز مهد رو تجربه کرد... تا حالا شاینا جون پیش عزیز جونش بوده... اما بخاطر اتفاق ناگوار (فوت کردن مادربزرگ) عزیز جون هر روز باید برن سر مزارشون... شاینا رو بردیم مهد کودک.... اما خدا رو شکر خیلی بد قلقی نکرده و از باباش خدافظی کرده و رفته تو مهد....  
13 بهمن 1391

ظرف شستن برای اولین بار

شاینا خانوم جدیدا یاد گرفته صندلیشو میاره جلوی ظرفشویی و اسکاچ رو بر میداره و ظرف میشوره ... میگه ظرفا رو کفی کنم؟؟؟ تازه یدونه جا مایع هم روز اول ظرف شستن تیر تو پر کرده.... وای خدای من دختر کاری من.... قربونت برم من ...
13 آذر 1391

خوابیدن بدون شیشه

شاینا جونی بعد از ترک شیشه یک دو هفته ای برای شیشه خوردن خیلی اذیت کرد... اما الان خدا رو شکر دیگه اصلا سراغ شیشه نمی گیره... فقط اگه یک مهمونی بریم که دست بچه ایی شیشه ببینه میگه منم میخوام و لی نمیخوره... خدایا شکرت که کابوس از شیشه جدا کردن شاینا جون تموم شد...
27 تير 1391

ترک شیشه بصورت کامل

شاینا جونی در سفر به مشهد در هفته پیش از ١٠/٤/٩١ تا ١٥/٤/٩١ (عروسی عمو مهدی و بله برون عمه حمیده) در ترک کامل شیشه بود. خیلی خیلی سخت و طاقت فرسا بود. طفلکی همش سراغ شیشه شو می گرفت و منم میگفتم شیشه ات فلفل داره تنده میخوای؟ الهی قربونش برم میگفت نُه نه نه...  مامانی فلفل داره تنده نمیخوام.... خلاصه اینکه بالاخره من و عزیز جون شاینا موفق شدیم در ٢ سال و تقریبا ٣ ماهگی شیشه رو ازش بگیریم.... هرچند خوابش خیلی خیلی کم شده ( قبلا صبحا تا ساعت ١٠ یا  ١١ میخوابید ولی الان نهایتش تا ٨ یا ٥/٨ ) و خودشم یک کوچولو بداخلاق شده... اما چاره ای نیست... راه رفتنی رو باید رفت. ...
24 تير 1391

شاینا در حال ترک شیشه

شاینا جونی از روز چند روز پیش داره شیشه کمتر میخوره ... اما شب بدون شیشه خوابش نمیبره...  الان دو روزه حتی شب هم شیشه نخورده یعنی از 9 تیر 1391 ... ولی خیلی اذیت میکنه... نق نق کردن ، بهانه گیری و کم حوصلگی و زود عصبانی شدن جز خصوصیات ترک شیشه اش شده. امیدوارم بتونه کلاً بی خیال شیشه اش بشه... راستی روش ترک شیشه : ابتدا مقداری فلفل قرمز درون شیشه ریخته و بعد هر چیزی رو که میخواد براش داخل شیشه میریزیم... طفلکی.. جیگر مامان... آخه به هیچ روش دیگه ای ول کن شیشه نبود... ...
10 تير 1391

مصدوم شدن پای بابایی شاینا

بابایی شاینا جونی روز سه شنبه هفته پیش 16 خرداد در بازی فوتبال پاش آسیب دید. وقتی رفت دکتر گفت باید پاتو گچ بگیری.. و پاشو از سر انگشتان پا تا زانو گچ گرفت.. تو این مدت به من و شاینا خیلی سخت میگذره.. شاینا چون از بازی کردن با باباش محروم شده و من چون تمام کارای خونه مثل خرید و... افتاده گردن من ... خلاصه که هم زن خونه هستیم و هم مرد خونه... از صبح تا ساعت 3 اداره بعدشم کارای خونه و خرید کردن و ... انشاا... هر چه زودتر پای بابایی شاینا خوب بشه و خدا همه مریضا رو هم شفا بده... الهی آمین ...
23 خرداد 1391

مستقل شدن

شاینا جونی دیگه برای خودش مستقل شده و اکثر کارایی که قبلا با کمک مامان و بابا انجام میداد الان تقریبا تنهایی انجام میده مثلاً شلوار پوشیدن، از ماشین پیاده شدن، پوشیدن کفش و  از سرسره بالا رفتن و ... چند تا رنگ رو هم به زبان انگلیسی یاد گرفته آّبی، زرد، قرمز، صورتی، بنفش، سیاه و سفید
20 خرداد 1391

اولین مسافرت شمال شاینا در دو سالگی

شاینا جونی در اردیبهشت ماه ١٣٩١ برای اولین بار به شمال رفت.از تاریخ ٩/٢/٩١ تا ١٢/٢/٩١ در هتل شرکت نفت محمودآباد مستقر بودیم.. در این مسافرت بابا جون و مامان جون، عمه معصوم و مسن آیا(به قول خود شاینا)، عمو و زن عمو و خاله فرشته و عمو کاظم و مامانی و بابایی شاینا همسفر بودن.... اولین مسافرت دسته جمعی و تجربه ای جدید بود... خوش گذشت... خدا رو شکر که بسلامتی برگشتیم..
18 ارديبهشت 1391