عشق مامان و بابا

روز پنج شنبه گذشته 11 آبان ماه 1391 در حالی که ما در مسافرت زاهدان بودیم شاینا خانوم در اقدامی غافلگیر کننده تمامی شیشه شربت آموکسی سیلین خود را به یکباره سر کشید و همه ما رو نگران کرد ... پنج شنبه شب بود و دیر وقت بود ... شهر غریب .... دست عمه فریده و بابایی درد نکنه با دکتر تماس گرفتن و موضوع را توضیح دادن ... در نهایت به توصیه های دکتر عمل کردیم که خدا رو شکر بخیر گذشت...

...

شاینا جونی  هیجدهم مهرماه دو سال و نیمه شد... الهی مامان قربونش بره عزززززززززززززززیزم  

روز جهانی کودک بر دختر گلم شاینا جونی مبارک ...

شاینا جون در ایام ماه مبارک رمضان سال ١٣٩١ هفدهمین و هجدهمین دندون خودش رو همزمان با هم درآورد.. و کلی هم خودش و هم ما رو با زبون روزه اذیت کرد.... خلاصه اینکه دو تا مروارید سفید دیگه هم مبارکت باشه عزیزم.....

شاینا جونی بعد از ترک شیشه یک دو هفته ای برای شیشه خوردن خیلی اذیت کرد... اما الان خدا رو شکر دیگه اصلا سراغ شیشه نمی گیره... فقط اگه یک مهمونی بریم که دست بچه ایی شیشه ببینه میگه منم میخوام و لی نمیخوره... خدایا شکرت که کابوس از شیشه جدا کردن شاینا جون تموم شد...