شایناشاینا، تا این لحظه: 14 سال و 27 روز سن داره
شمیمشمیم، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

عشق مامان و بابا

اولین اتفاق بد برای شاینا در سال 1391

دیشب متاسفانه اتفاق بدی برای شاینا جان افتاد. رفته بودیم عید دیدنی خونه یکی از دوستان. شاینا میخواست یک اسباب بازی که افتاده بود زیر میز مبلا برداره... استکان چای روی بشقاب روی میز گذاشته بود. شاینا دست شو گذاشت روی میز اما متاسفانه دستش روی بشقاب قرار گرفت و بشقاب که استکان چای داغ هم روی اون بود برگشت روی دست و صورتش... یکهو جیغ زد و کلی هم گریه کرد .... هم صورتش و هم مقداری از گردنش قرمز شد... اصلا شب خوبی نبود.......... انشاا... که فقط سوختگی روی صورتش لکش نمونه که برای دخترا مخصوصا بدتره.....
27 فروردين 1391

خاطره تلخ روز تولد 2 سالگیت

یادم رفت بگم دقیقا روز تولد شاینا یک اتفاق براش افتاد که البته خدا رو شکر به خیر گذشت... شاینا جونی اومد تو آشپزخونه و کشو کابینت رو کشید کشو هم خیلی خیلی راحت بیرون کشیده میشه... یکهو کشو از جاش درامد و افتاد روی پای شاینا خانوم ... اینقدر گریه کرد که خدا میدونه... هر دو تا ران پاش کبود کبود شد....همش نگران بودم که نکنه خدایی نکرده پاش کاری شده باشه... پاشو چرب کردم و گفتم اگه بی تابی کنه ببرمش بیمارستان... که خدا رو شکر خیلی بی تابی نکرد...
23 فروردين 1391

نمیفام

یکی دیگه از اصطلاحات خیلی شیرین شایناجونی گفتن کلمه نمیخوام هست که میگه نمیفام... اینقدر بامزه تلفظ میکنه که دلت میخواد بخوریش.... جیگر مامان دوست دارم فدااااااااااااااااااااات ...
23 فروردين 1391

تولدت مبارک

دیروز با یک روز تاخیر تولد شاینا جون رو جشن گرفتیم. البته خودمانی... عصر بردیمش آتلیه مخصوص کودکان با کیک تولدش عکس گرفت.... شب خاله ها و عزیزجون و باباجون اومدن تولد شایناجونی.. جای عمه ها و باباجون و مامان جون خالی بود... تولدت مبارک عشق من ...
20 فروردين 1391

تولد 2 سالگی شاینا جونی

روز جمعه ١٨ فروردین ١٣٩١ شاینا جون ٢ ساله میشه.... خدایا به خاطر سلامتی و به خاطر این نعمتی که به ما دادی هزاران بار سپاس.... انشاا... که همیشه در پناه ایزد منان سالم و سرحال باشی عزیزم تولدت مبارک
20 فروردين 1391

تبریک سال نو

سلااااااااااااااااااام به شاینا جونم..... اولین مطلب در سال ١٣٩١ عیدت مبارک..... انشاا... که سرحال و شاد باشی. عزیز جون و بابا جون شاینا که ٢٠ اسفند ٩٠ به خانه خدا مشرف شدن بالاخره ٣ فروردین ٩١ ساعت ١٥:٥٠ به فرودگاه بیرجند نشستند. خدا رو صد هزار مرتبه شکر.... دوباره سال نو و شروع اولین روز کاری در روز ١٤ فروردین... دوباره حاضر کردن شاینا و به بغل گرفتنش و بردنش به خونه عزیز جونش دوباره سر صبح صدا زدن بابایی که بیدار بشه تا میلیون بار انشاا... سال پربرکتی برای همگان باشد... با آرزوی تندرستی  ...
16 فروردين 1391